خانم خدیجه تجدد دارنده مدال طلا و دو نقره مسابقات کشوری در رشته پرتاب وزنه و شنا

 

 

خانم تجدد اسوه ی همت و تلاش

 همت بلند آر که مردان روزگار، از همت بلند به جائی رسیده اند. مهم نیست که به زندگی از چه دریچه ای می نگری. حتی مهم نیست که چگونه زندگی کنی. مهم این است که از پس تمام فراز و نشیبهای زندگی تصمیم می گیری و تلاش می کنی که زنده و جاوید بمانی. شاه کلید جاودانگی را باید در همت و تلاش جستجو کرد. و رمز رسیدن به این شاه کلید ایمان و امید است. مهم نیست که دست یا پا، یا گوش و چشم داشته باشی. اگر اندکی اراده را چاشنی تلاشت نمائی؛ بدونه داشتن این اعضا هم می توانی به هدفت برسی. خانم تجدد یکی از معدود انسانهائی است که ثابت کرد بدونه داشتن توان جسمی هم می شود حرکت کرد و تا رسیدن به سرمنزل مقصود دوید.

خانم تجدد: تولد، کودکی

در 22 خرداد ماه 1372 در شهر قم در خانواده ای نسبتاً پرجمعیت دختری به دنیا آمد که با زیبائی مسحور کننده را سخت متحیر و مجذوب خود نمود. او فرزند آخر خانواده بود و برای همه عزیز و دوست داشتنی پدر و مادر نام خدیجه را برایش برگزیدند. دخترک هرچه بزرگتر می شد، بیشتر جمع خانواده ی هشت نفره شان را خوشحال و مسرور می نمود. به خصوص این که هم از سلامتی کامل برخوردار بود و هم انرژی و شور مضاعفی داشت که در حالات فعلی او نیز کاملاً محسوس است. خدیجه دوران کودکی را با همان شیطنتها و شور و نشاط پشت سر گذاشت. همانند دیگر کودکان بازی می کرد، به مهمانی و پارک می رفت و خلاصه هر کاری که یک کودک عادی می توانست انجام دهد از ناحیه ی او هم صورت می گرفت. خانواده هم از این که خدیجه روز به روز مراحل رشد را طی می کند و همچنین از انرژی فوق العاده ی او لذت می بردند و همواره در همه ی امور پشتیبان و راهنمای او بودند.

خانم تجدد: نوجوانی و جوانی

خدیجه دوران تحصیل را تا مقطع دیپلم با موفقیت به اتمام رسانید. او در همه ی مراحل تحصیلی از ابتدائی تا دبیرستان همیشه جزء شاگردان درسخوان و منضبط مدرسه به شمار می آمد.او در کنار درس و مدرسه از ورزش هم غافل نماند. و به سمت ووشو و کبدی گرایش پیدا نمود و بسیار هم عملکرد موفقی داشت. اما به دلیل مشکلات جسمی دیگر نتوانست به فعالیت در این حوزه ها ادامه دهد. خدیجه تا کنون به دلیل پاره ای از مشکلات نتوانست وارد عرصه ی دانشگاه شود اما قصد دارد در کنکور سراسری شرکت نماید و وارد جامعه ی دانشگاهی شود و تا مدارج عالی پیش برود. البته خدیجه  تازه پا به عرصه ی جوانی گذاشته بود و همانند دیگر همسن و سالانش آرزوهای بزرگی را در سر می پروراند که دست بر قضا وقوع یک حادثه ی ناگوار دفتر زندگی او را از نو گشود و دنیای دیگری را به رویش باز کرد. در پنجم تیرماه 1390 هنگامی که خدیجه داشت ارض خیابان را برای رسیدن به خانه طی می کرد؛ ماشینی با سرعت زیاد با او برخورد می نماید و فرار می کند. وقوع چنین تصادف ناگواری منجر به آسیب جدی در بیشتر نقاط بدن و خدیجه می شود . اما آسیب جدیتر در سه مهره ی کمری او رخ داد که نهایتاً منجر به ضایعه ی نخاعی گردید. آسیبها به قدری جدی بود که حدود یک سال او را در بیمارستان تحت مراقبتهای ویژه قرار دادند. او از ناحیه کلیه، دست و پا و … مورد عمل جراحی قرار گرفت پدر و مادر هم که از وقوع چنین وضعیتی برای فرزند شان سخت ناراحت بودند؛ همواره مثل کوه مقاومت می کردند و او را همراهی می نمودند. به خصوص مادر که در کنار اعمال جراحی علیرغم این که هیچ تجربه ای نداشت بدن و دست و پای دخترش را ورزش می داد تا دوباره بتواند روی پاهایش بایستد و توان حرکتی اش را باز یابد. شرایط خدیجه به قدری وخیم بود که او را با برانکار جا به جا می نمودند. در کنار همه ی این مشکلات خانواده هم از لحاظ روحی دچار ضعف شده بودند. اما کمی که حال دختر بهتر می شود تصمیم می گیرد سر و سامانی به اوضاع خود و خانواده اش بدهد و به قول معروف با شرایط جدید خو بگیرد. از این رو در کنار درمان کار درمانی و فیزیوتراپی را شروع می کند تا بتواند قدری از توان جسمی اش را بازیابی نماید و بر اوضاع جدیدش مسلط شود. در همین رفت و آمدها با دوستان جدیدی آشنا می شود که هر کدام شان انسانهای بزرگ و موفقی هستند و در پیشرفت و رشد خدیجه هم نقش پر رنگی ایفا نمودند. دوستانی از جنس خودش که نه تنها با آنها غریبه نبود؛ بلکه سالها بود که آنها را می شناخت و با آنها بال و پر گرفت. البته محبتها و و پیگیریهای دو فرشته ی الهی یعنی پدر و مادر که مثل کوه حامی و پشتیبان دختر شان بودند از اهمیت بالائی برخوردار است و اگر نبود حمایتهای این دو گرامی عزیزتر از جان، الآن خدیجه قله های پیروزی را فتح نمی کرد. البته او هم زحمات خانواده را با گوشت و خونش حس می کند و سعی می کند با توان کمی که دارد باز هم روی پای خود بایستد تا قدری از آلام درونی آنها بکاهد. در واقع میخواهد او نقطه ی اتکای خانواده قرار گیرد. او در کنار کارهای درمانی اش به ورزش روی می آورد. ابتدا شنا را به عنوان رشته ی ورزشی مورد علاقه اش انتخاب می کند. و تمرینات حرفه ای را آغاز می نماید. حاصل این تمرینات کسب مدال نقره ی استانی در سال 92 می باشد. اما به دلیل بیماری کلیوی پزشکان آب را برایش ممنوع می نمایند و او به ناچار مجبور می شود شنا را برای همیشه کنار بگذارد. از آنجا که به رشته های بسکتبال، پرتاب دیسک، پرتاب نیزه و پرتاب وزنه هم علاقه ی زیادی داشت؛ لذا تصمیم می گیرد فعالیتهایش را در این رشته ها شروع کند.  اما به دلیل عدم پرداختن به  ورزش بسکتبال برای بانوان در قم متأسفانه نمی تواند وارد این عرصه شود. برای همین وارد رشته ی پرتاب وزنه می شود و به صورت حرفه ای تمریناتش را شروع و ادامه می دهد. او در رشته ی پرتاب وزنه صاحب دو مدال طلای کشوری و یک نقره می شود که جزء افتخارات استان قم به شمار می آید. جالب اینجا است که سال اولی که او مدال طلای کشوری را از آن خود کرده بود؛ تازه یک هفته بود که وارد این رشته شده و به چنان پیروزی چشمگیری دست یافته بود. اما خدیجه با تأسف زبان به گلایه می گشاید و از نهادها و انجیو های مرتبط با معلولین استان به دلیل عدم حمایت از تیم ورزشی اظهار ناراحتی می کند.  او از این که هیچوقت از سوی این نهادها مورد تشویق و حمایت قرار نگرفته انتقاد می کند و از آنها می خواهد نسبت به ارائه توانمندیهای افراد توانیاب و همچنین استعدادیابی این قشر اهتمام بیشتری به خرج دهند. کسب چندین مدال قهرمانی و نایب قهرمانی می توانست خدیجه را تا رسیدن به پارا المپیک پیش ببرد. اما اینجا هم بخت با او یار نبود و متأسفانه به دلیل عدم حمایت مسئولین و همچنین آسیب دیدگی از ناحیه ی دست و نیز برای پیشگیری از آسیبهای احتمالی دیگر نتوانست ادامه دهد و با دنیای ورزش حد اقل تا زمانی که مجدداً امکانش فراهم شود خداحافظی نمود. یکی دیگر از عوامل کناره گیری او از دنیای ورزش نبود مربی خوب و کارآمد بود. خدیجه علت اصلی پیشرفتش را در خودش و همچنین دوستش که پرتاب وزنه را از او آموخته بود می داند و امیدوار است روزی برسد تا او هم بتواند باز هم در میادین ورزشی خوش بدرخشد. خدیجه پس از ورزش از طریق دوستانی از جنس خودش با مؤسسه ی رعد فاطمیه آشنا شد و در کلاسهای آموزشی این مرکز شرکت نمود. او به فعالیتهائی همچون طراحی روی سفال، ویترای، طراحی روی پارچه و هنرهای دیگر مشغول بود. گاهی هم به کمک مسئولین مؤسسه ی رعد فاطمیه و دیگر دوستانش نمایشگاهی ترتیب می دادند و آثارشان را برای بازدید و فروش در معرض دید عموم می گذاشتند. سپس برای این که هم منبع درآمدی داشته باشد و هم بتواند در جامعه خودی نشان دهد رفته رفته وارد عرصه ی اشتغال می شود. او مشاغل مختلفی را تجربه کرده که هر کدام روزنه ی جدیدی در زندگی اش ایجاد نمود. ابتدا در بخش اطلاعات و پذیرش مؤسسه ی رعد مشغول به کار شد. با ورود مخابرات به این مرکز مدتی هم در این بخش اشتغال داشت. سپس به عنوان صندوقدار مشغول بود و نهایتاً در بخش بیمه ی درمانگاه قرآن و عطرت مشغول به خدمت می باشد. در کنار همه ی فعالیتهایش به شدت پیگیر مسائل درمانی خود است. اما به دلیل کمبود امکانات و وسایل درمانی و پزشکی و همچنین مشکلات مالی روند درمان به کندی پیش می رود. او معتقد است اگر کشور ما هم از امکانات درمانی خوبی برخوردار باشد او باز هم می تواند سر پا شود و البته با کمک امکانات و همت و اراده اش می تواند راه بیفتد.

ویژگیهای اخلاقی

خانم تجدد که حالا قله های پیروزی را فتح کرده دارای خثوصیات و ویژگیهای منحصر به فردی می باشد. یکی از ویژگیهای او این است که برای خانواده و به خصوص زحمات پدر و مادر ارزش و احترام زیادی قائل است. او همه جا از پدر و مادر به عنوان رحمت الهی یاد می کند و این دو فرشته ی گرانقدر را از جان هم بیشتر دوست می دارد. خدیجه تجدد برای این که بار سنگین بیماری و همچنین فشار روانی را از روی دوش این دو عزیز بردارد؛ خود نیز به روند درمانش کمک زیادی می کند. تا جائی که به خاطر آرامش خود و خانواده خیلی زود بر شرایط فعلی اش مسلط می شود. دیگر ویژگی او حس عزت نفس و استقلال طلبی او است. خدیجه تمام تلاش و همت خود را به کار می گیرد تا کارهایش را بدونه نیاز به دیگران انجام دهد. تا جائی که برای پیشگیری از شدت آسیب جسمی ورزش را کنار می گذارد. حس استقلال طلبی از کودکی در نهاد او شکل گرفته بود و حالا با بروز آسیب جسمی این ویژگی نماد پر رنگتری به خود گرفته است. خصوصیت سوم او صداقت و صراحت در گفتار است. او به صراحت می گوید که هیچ کس از معلولیتش خوشحال نیست اما به نظر من این هم نوع دیگری از زندگی است که می شود با تغییر نگاه مسیر زندگی را بهسمت و سوی درست و مفیدی هدایت کرد. من وارد دنیای جدیدی شدم پر از آدمهای جدید با تجربیات، روحیات و تفکرات جدید. خدیجه دختری است پر از شور و نشاط. طوری که هم خودش پر انرژی است و هم به اطرافیانش انرژی می دهد. او می گوید زمانی که به کار درمانی می رفتیم حس رقابتی بین تمام کسانی به آنجا می آمدند ایجاذد کرده بودیم. بنا بر این هر کدام سعی می کردیم تعداد حرکات ورزشی مان را بالا ببریم تا سریعتر بهبود یابیم. او معتقد است هر طور که خودت را ببینی دیگران هم به همان میزان با تو رفتار می کنند. زمانی که او دچار سانحه شد تمام دوستانش او را ترک نمودند. اما او تصمیم گرفت روزنه ی جدیدی را به روی خود بگشاید و ارتباطاتش را توسعه دهد. طوری که با یک گروه ماجراجو که آنها هم از جنس خودش بودند آشنا شد و با آنها به مسافرت به نقاط تفریحی و تاریخی در سراسر ایران می رود سرگروه این گروه ماجراجو آقای سعید ضروری است که خانم تجدد نقش ایشان را در زندگی شخصی خود بسیار مهم و پر رنگ می داند. خانم تجدد اخیراً به همراه این گروه به پرواز با پاراگلایدر و قواصی به جزایل کیش و هنگام رفت و با دوستان جدیدی آشنا شد. در پایان او از همه ی اقشار جامعه به خصوص خانواده ها می خواهد که به معلولین احترام و ارزش بگذارند. آنها را از جامعه و خانواده طرد نکنند و مثل کوه پشتیبان آنها باشند. او اضافه می کند که خانواده ها نباید به فرزند معلول شان زیاد از حد محبت کنند تا نتوانند از عهده ی امور شخصی شان بر آیند. بلکه باید متناسب با توان جسمی و استعداد ذاتی شان در افزایش مهارتها و توانمندیهای فرزندان شان بکوشند و آنها را مورد تأیید و تشویق قرار دهند. چرا که معلولین هم مانند دیگر افراد جامعه نیاز به دیده شدن و تعریف و تمجید درست و به جا دارند.


گرد آوری و تنظیم: منصوره ضیائیفر

ویراستار: زینب غلامی